جدول جو
جدول جو

معنی مستفید شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مستفید شدن
برخوردار شدن، بهره مند شدن، منتفع گشتن، سودبردن، بهره گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ رِ تَ)
برنگ سفید درآمدن، ظاهر شدن و آشکار گشتن. (برهان) (آنندراج).
- سفید شدن امید، برآمدن آن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منتفی شدن
تصویر منتفی شدن
از بین رفتن: (موضوع منتفی شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید شدن
تصویر سفید شدن
برنگ سفید درآمدن: ابیاض سفید شدن موی، ظاهر شدن آشکار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دیسیدن (از حالی به حالی در آمدن)، ورتیشیدن تبدیل شدن تغییریافتن ازحالی بحالی درآمدن: ماهمی بینیم که چیی مستحیل شود باچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعفی شدن
تصویر مستعفی شدن
کناره گرفتن از کار کناره گیری کردن از شغل خود استعفا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نیکبخت شدن سعادت جستن خوشبخت شدن: داعی هم از آنجا سوار شده رحلت کرد او را نادیده و بمحاوره او مستسعدناشده
فرهنگ لغت هوشیار
در یافته شدن منیده شدن فهمیده شدن مفهوم شدن: از مضمون مشحون بطایف و هوانشاکم من الارض. . مستفاد میشود که شغل عمارت از معظمات امور عالم و مهمات جمهور بنی آدم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفرد شدن
تصویر متفرد شدن
تک شدن بی مانند شدن یگانه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسترد شدن
تصویر مسترد شدن
پس داده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفیض شدن
تصویر مستفیض شدن
((~. شُ دَ))
فیض بردن، نیکی دریافت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقیم شدن
تصویر مستقیم شدن
((~. شُ))
استوار شدن، سامان یافتن
فرهنگ فارسی معین
برطرف شدن، از بین رفتن، از میان رفتن، مسکوت ماندن، رها شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آماده شدن، مهیا گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پنهان شدن، نهان گشتن، مخفی شدن، مکتوم ماندن، پوشیده ماندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استحاله شدن، تبدیل شدن، تغییر یافتن، مبدل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استنباط شدن، دریافت شدن، برگرفته شدن، درک شدن، مفهوم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فیض بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کناره گیری کردن (ازشغل، مقام) ، استعفا دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد